ویژگیهای سنّت نبوی دراسلام    

استاد قرضاوی از لابلای بررسی و فهم دقیق و صحیح سنّت نبوی، به وجود ویژگی‌‌هایی در سنّت نبوی پی می‌برد که اهمیت و جایگاه آن را در اسلام را به وضوح نمایان می‌سازد.    

ایشان در کتاب ارزشمندش « کیف نتعامل مع السنۀ النبویۀ» از این ویژگی‌‌ها و خصوصیات چنین یاد می‌کند: ‌   

«این ویژگیها عبارتند از: 

الف) فراگیری. 

ب) اعتدال. 

ج) آسانی وسهولت. 

اکنون به شرح وتوضیح هر یک به تفصیل پرداخته می‌شود: 

الف) فراگیری 

سنّت، روش ومنهجی است که تمام جوانب زندگی انسان را ازجهت طول و عرض وعمق در بر می‌گیرد. منظور از طول؛ همان امتداد زمانی و تاریخی است که حیات انسان را از میلاد تا وفات، و بلکه از مرحله‌ی جنینی تا بعد از مرگ، در برمی‌گیرد. ومراد از عرض؛ امتداد افقی است که تمام لحظات زندگی را شامل می‌شود، به طوری که در همه جا و در تمام ساعات زندگی در سایه هدایت نبوی باشد: ‌در منزل وبازار، در مسجد، در راه، به هنگام کار، در زمان ارتباط با خدا، و با خویشتن، در جمع خانواده، در وقت ارتباطبا دیگر مسلمین و غیر مسلمانان، و بلکه حین مواجه شدن با انسان، حیوان، و جمادات. 

هدف از عمق؛ گسترش سنّت در اعماق زندگی انسان است به طوری که جسم، عقل، ور روح را شامل شود، وظاهر وباطن را متحد و هماهنگ گرداند وگفتار وعمل و نیّت را فرا گیرد. 

ب) منهج متعادل و متوازن 

امتیاز دیگر منهج نبوی، متوازن و متعادل بودن آن است، به طوری که بین روح و جسم، عقل و قلب، دنیا و آخرت، خیال و واقعیت، تئوری و عمل، غیب و شهادت، آزادی و مسئولیت، حقوق فردی و اجتماعی و تبعیت و نوآوری و .... تعادل برقرار سازد. برنامه‌ای است معتدل، برای امتی معتدل و به تعبیر قرآن: ‌

« وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیکُونَ الرَّسُولُ عَلَیکُمْ شَهِیدًا ... » 

« و بدینگونه شما را امتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد ... » (بقره /143)

به همین دلیل هر گاه پیامبر اکرم(ص) در جمع اصحاب افراط یا تفریط را ملاحظه می‌فرمودند، با قاطعیت آنها را به راه اعتدال دعوت می‌کردند و آنها را از سرانجام افراط و تفریط برحذر می‌داشتند. 

سه نفر از اصحاب از حضرت عائشه (رض) برنامه عبادی پیامبر خدا را سؤال کردند و چون احساس کردند که حرص به تعبد در آنها اشباع نشده، یکی از آنها تصمیم گرفت همیشه روزه‌دار باشد، دومی عزم کرد تمام شب را در حالت قیام و عبادت سپری کند و سومی دوری از زنان و عدم ازدواج را اختیار کرد. پیتمبر در جواب آنان فرمود: ‌»إِنِّی لَأَخْشَاکُمْ لِلَّهِ، وَأَتْقَاکُمْ لَهُ، لَکِنِّی أَصُومُ وَأُفْطِرُ، وَأُصَلِّی وَأَرْقُدُ، وَأَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سنّتی فَلَیْسَ مِنِّی » رَوَاهُ الْبُخَارِیُّ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ أَبِی مَرْیَمَ، وَأَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ مِنْ حَدِیثِ ثَابِتٍ، عَنْ أَنَسٍ »(بیهقی، 1410هـ. ق، ج11، ص458؛ ابن حبّان، 1414هـ. ق، ج2، ص 125)

« بیمناک‌ترین شما از خدا و با تقواترین شما در نزد خدا من هستم، امّا هم روزه می‌گیرم و هم افطار می‌کنم، و شبها، هم عبادت می‌کنم و هم می‌خوابم و ازدواج نیز می‌کنم، کسی که از سنّت من روی گرداند از امت من نیست. »

و چون زیاده‌روی عبدالله بن عمر را در امور روزه‌داری، شب زنده‌داری، و تلاوت قرآن محافظت نمود، او را به اعتدال فرا خواند و فرمود: ‌»یا عَبْدَالله اِنَّ لِعَینِکَ عَلَیکَ حَقًّا وَ اِنَّ لاَهْلِکَ عَلَیکَ حَقًّا وَ اِنَّ لِزَوْجِکَ عَلَیکَ حَقًّا وَ اِنَّ لِبَدَنِکَ عَلَیکَ حَقًّا فَاَعْطِ کُلَّ ذِی حَقٍّ حَقَّهُ» (بیهقی، 1410هـ. ق، ج5، ص384، ح3586)

« جسمت حق (استراحت)، و چشمت حق (خواب)، و خانواده ات حق (خوش مشربی)، و همنشینان حق(اکرام) بر تو دارند. حقوق هر یک از اینها را ادا کن. (امام بخاری آن را در کتاب صوم بیان کرده است )

ج) منهج ساده و آسانگیر

آسانی، سهولت و گذشت نیز یکی از ویژگیهای سنّت نبوی است. چنانکه نبی اکرم در تورات و انجیل نیز با این اوصاف توصیف شده‌اند. 

« الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الْأُمِّی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیحِلُّ لَهُمُ الطَّیبَاتِ وَیحَرِّمُ عَلَیهِمُ الْخَبَائِثَ وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیهِمْ .... » 

« همانان که از این فرستاده پیامبر درس نخوانده که [نام] او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته می‏یابند پیروی می‏کنند [همان پیامبری که] آنان را به کار پسندیده فرمان می‏دهد و از کار ناپسند باز می‏دارد و برای آنان چیزهای پاکیزه را حلال و چیزهای ناپاک را بر ایشان حرام می‏گرداند و از [دوش] آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است برمی‏دارد ... » (اعراف /157)

در سنّت پیامبر، نه اثری از مشقت وسختی در عمل به دین وجود دارد، و نه به پیروانش، درزندگی این دنیا ظلم و ستمی روا داشته می‌شود، چنان که حضرت رسول، خود را مهربان‌ترین رهبر بشریت خوانده‌اند: ‌»إِنَّمَا أَنَا رَحْمَةٌ مُهْدَاةٌ » (بیهقی، 1410هـ. ق، ج2، ص527، ح1374) 

مفهوم این حدیث در واقع تأویل این فرمایش الهی است: ‌»وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» « و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم » ((الأنبیاء/107) )

و در جایی دیگر فرمود: ‌»إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَبْعَثْنِی مُعَنِّتًا وَلا مُتَعَنِّتًا، وَلَکِنْ بَعَثَنِی مُعَلِّمًا مُیَسِّرًا» (مسلم، 2005م، ج2، ص1104، ح 1478؛ بیهقى، 1410هـ. ق، ج7، ص38، ح13047) 

«خداوند مرا سختگیر و مشقّت‌آفرین مبعوث نکرده، بلکه مرا معلمی آسانگیر مبعوث فرمود. و زمانی که ابوموسی اشعری و معاذ (رض ) را به یمن فرستاد، آنها را با این وصیت مختصر و جامع سفارش فرمود: ‌»یَسِّرا، وَلا تُعَسِّرا، وَبَشِّرا، وَلا تُنَفِّرَا، وَتَطَاوَعَا وَ لا تَختَلِفَا» (عبدالباقی، 1407هـ. ق، ح2130؛ بغوی، 1403هـ. ق، ج5، ص178)

« ساده‌گیر باشید و سختگیری نکنید، و مردم را بشارت دهید و آنها را متنفر و گریزان نسازید، و در انجام دستورها فرمانبردار باشید و اختلاف پیدا نکنید. »

و امتش را آموزش داد که: ‌»یَسِّرُوا وَلا تُعَسِّرُوا، وَبَشِّرُوا وَلا تُنَفِّرُوا» (عبدالباقی، 1407هـ. ق، ح1131؛ طبرانی، 1404هـ. ق، باب 3، ج9، ص246)

« در امور دینی ساده‌گیر باشید و سختگیری نکنید، و مردم را بشارت و خوش خبری دهید، و با عملکرد نادرست خود تنفر و انزجار را در بین آنان ایجاد نکنید. »

و در مورد رسالتش می‌فرماید: ‌»إنَّی بُعَثتُ بَحَنِیفِیَّۀٍ سَمحَۀٍ» (هیثمی، 1402هـ. ق، ج4، ص302) « من پیام و برنامه‌ای را آورده امکه حق است وساده گیر. » (قرضاوی، 1423هـ. ق، صص23-25) 

جایگاه و اهمیت سنّت نبوی در اسلام

بیان وظایف سنّت؛ بزرگترین کمک را در مورد تبیین جایگاه سنّت نبوی در اسلام به ما می‌کند مبنی بر اینکه سنّت، وحی الهی و متمم قرآن است به عنوان مثال: ‌فقط نامی از تمام عبادات در قرآن آمده و این تنها سنّت است که به شرح تفاصیل و جزئیات آنها می‌پردازد، چه اگر تبیین و توضیح سنّت نبود، قطعاً از واژه‌های: ‌صلوة، زکوة، وصوم، و حج، و قطع دست سارق و ... . مطلب دیگر را می‌فهمیدیم. 

برای نمونه می‌توان آیه زیر را ذکر کرد که بدون کمک سنّت نبوی قابل تفسیر نیست. یکی از اصحاب(رض) این آیه را تلاوت نمود: ‌

« الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ » « کسانی که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالوده‏اند آنان راست ایمنی و ایشان راه‏یافتگانند. » (الأنعام/82)

او بی درنگ به محضر رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد: ‌تفسیر این آیه چگونه است؟ حال این که هیچکدام از ما نیست که ستم نکرده باشد! پیامبر (ص) فرمود: ‌تفسیر آیه اینگونه نیست که تو می‌پنداری، بلکه مقصود از واژه‌ی ظلم در آیه، شرک است چنانچه می‌فرماید: 

« إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ » « به راستی شرک ستمی بزرگ است » (لقمان/13)

در اینجا متوجه می‌شویم که رسول خدا (ص) امری عام (ظلم) را چگونه به« شرک» تخصیص داده است و هر گونه تفسیر دیگری را مردود می‌شمارد. 

یکی دیگر از وظایف سنّت، آوردن احکامی است که نصّاً در قرآن وارد نشده است به عنوان مثال: ‌قرآن در ضمن بیان محرّمات می‌گوید: ‌

«. . وَأَنْ تَجْمَعُوا بَینَ الْأُخْتَینِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ. . » « ... و جمع دو خواهر با همدیگر مگر آنچه که در گذشته رخ داده باشد ... » (النساء/23)

و از حرمت جمع میان همسر و عمه‌اش، یا خاله‌اش زیر نکاح شوهر، ذکری به میان نیاورده است، حال ما حرمت به همسر گرفتن ِزن با عمه‌اش یا خاله‌اش را از کدام منبع دریافت کنیم؟ مگر جز محمد (ص) چه کسی حرمت آنها را بیان کرده است؟ 

بنابر این سنّت – بعد از کتاب خدا – مرجع دوم فقه و قانونگذاری است و به اعتبار اینکه اصل و دلیلی برای احکام شرعی است در تمام کتب «اصول فقه» مذاهب اسلامی به طور گسترده و فراوان در باره آن گفتگو می‌شود، تا جایی که امام اوزاعی (ت 157هـ) میگوید: ‌«احتیاج قرآن به سنّت بیش از احتیاج به قرآن است. » (شوکانی، بی تا، ص33 )

امام ابن حزم اندلسی (ره) می‌گوید: ‌«اگر کسی بگوید: ‌تنها کتاب خدا را قبول داریم چنین فردی با اجماع امت از دایره‌ی دین خارج می‌شود، و معنی چنین کلامی این است که تنها دو رکعت نماز یکی در صبح و دیگری در شام خوانده می‌شود چون خداوند فرموده نماز بخوانید، این با حداقل نماز هم به جا می‌آید و حد اکثرش مشخص نیست، و کسی اینگونه معتقد به نماز باشد کافر و حلال دم است. ». (ابن حزم، 1405هـ. ق ج2، ص79-80)

 

وجوب پیروی از سنّت نبوی

باتوجه به اهمیت و جایگاه سنّت نبوی در تشریح و تفسیر و تبیین آیات قران برای انسان مسلمان که در پی داشتن حیاتی مؤمنانه و قرآنی است چاره‌ای جز اتّباع بی قید وشرط از سنّت نبوی را ندارد

در طول تاریخ از صدر اسلام تا کنون در شرایط مختلف سیاسی و فکری و فرهنگی سنّت، همواره درگیر معرکه‌ی شدیدی بوده که در نهایت سرافراز و پیروز از آنها بیرون آمد، ولی کاملاً طبیعی بود که جراحتهای محدودی نیز برآن وارد شود؛ اما این جراحتها، به هیچ عنوان در کیان، قدرت و بالندگی آن تأثیری نگذاشت. 

سنّت، در ادوار مختلف یکی از مصادر تشریع و قانونگذاری به‌شمار می‌رفت. اما با این حال از سوی برخی فرقه‌‌ها و گروههای اسلامی، با خصومت و ایجاد شبهاتی مواجه شد

ابن‌حزم می‌گوید: ‌«ما معتقدیم که قرآن، نخستین و اساسی‌ترین منبع تشریع اسلامی است و با اندک توجهی به قرآن، می‌بینیم که خداوند متعال، اطاعت از پیامبر(ص) را بر همه‌ی ما فرض گردانیده است. چنانچه در توصیف پیامبرش می‌فرماید: ‌« وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَى(3) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَى» «و از سر هوس سخن نمی‏گوید(3) این سخن بجز وحیی که وحی می‏شود نیست. » (النجم/3-4) (ابن حزم، 1405هـ. ق، ج1، ص96)

کلمه ینطق در زبان عرب، شامل تمام آن چیزی می‌شود که از لبها به صورت سخن یا لفظ خارج می‌شود، (فیروزآبادی، 1403هـ. ق، ج3، ص277؛ ابن منظور، 1410هـ. ق، ج10، ص354) 

یعنی: ‌آنچه را که پیامبر(ص) به نظر خودش گفته باشد، آن وحی، و از طرف خداست. (قرطبی، 1965م، ج17، صص85-84 با تخلیص)

این دو آیه به شیوة قصر از طریق نفی و استثناء آمده است و این در اثبات کلام پیامبر روشن می‌سازد که سخن او محصور در وحی است و فقط به وسیلة آن سخن می‌گوید و فقط شامل او می‌شود. (محمد شاهین، بی تا، ص55) 

باید گفت: ‌وحی بر دو نوع است: 

الف) وحی متلو (قابل تلاوت) که همان کتاب معجزه‌آسا یعنی قرآن است. 

ب) وحی غیرمتلو (غیرقابل تلاوت) و آن، عبارت است از اخبار وارده از رسول‌الله(ص) که توضیح‌دهنده‌ی قرآن می‌باشد. چنانچه خداوند می‌فرماید: ‌« وَأَنْزَلْنَا إِلَیکَ الذِّکْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ » «[زیرا آنان را] با دلایل آشکار و نوشته‏ها [فرستادیم] و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی و امید که آنان بیندیشند. » (النحل/44)

این مطلب نیز به‌وضوح بیان شده است که اطاعت از هر دو نوع وحی، واجب می‌باشد. چنانکه خداوند می‌فرماید: ‌

« یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ... ... » « ای کسانی که ایمان آورده‏اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید.... » (النساء/59)

در این آیه مسلمانان به اطاعت از اصول سه‌گانه موظف شده‌اند؛ این اصول سه‌گانه، عبارتند از: 

اصل اول: ‌أَطِیعُوا اللَّهَ یعنی قرآن. 

اصل دوم: ‌وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ یعنی اخبار و روایات ثابت‌شده از پیامبر(ص)

اصل سوم: ‌وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ یعنی اجماع امت. 

ابن‌حزم در ادامه می‌گوید: ‌« از اینرو برای انسان مسلمان و معتقد به توحید، جایز نیست که هنگام بروز اختلاف به اصلی غیر از قرآن و سنّت رسول‌الله(ص) مراجعه نماید. چون خروج از حکم کتاب و سنّت، فسق و کفر است. »

ابن‌حزم در جایی دیگر می‌گوید: ‌« اگر کسی بگوید: ‌جز آنچه در قرآن است، چیزی دیگر را نمی‌پذیرم، به‌اجماع علمای امت کافر است و چنین شخصی در باب نماز مکلف می‌باشد که فقط دو رکعت نماز در روز بخواند؛ زیرا این، کمترین چیزی است که نام نماز بر آن اطلاق می‌شود و حداکثر آن محدودیتی ندارد و چنین فردی، کافر، مشرک، مهدورالدم و مباح‌المال می‌باشد و این نظریه در مورد برخی از افراطیان بدعتی نیز صدق می‌کند که به اجماع امت کافر هستند. » (ابن حزم، 1405هـ. ق، ج2، ص80)

3ـ بر اساس آنچه شافعی، حکایت کرده، خلاصه‌ی استدلال منکرین حجیت انواع اخبار، این است که قرآن، برای بیان تمام مسایل نازل شده و از آنجا که در اخبار و روایات، احکامی وجود دارد که در قرآن موجود نیست، لذا سنّت که ظنی الثبوت است، با قرآن که قطعی الثبوت می‌باشد، تعارض پیدا کرده است و قطعاً ظنی الثبوت، در برابر قطعی الثبوت اعتبار ندارد. همچنین اگر خبر یا روایتی، تأییدکننده احکام قرآن باشد، در واقع از قرآن اطاعت می‌شود، نه از آن خبر یا روایت؛ اما اگر خبر یا روایتی، بیان کننده مجملات قرآن باشد، پس گویا قرآن را که منکر یک لفظ آن نیز کافر می‌شود، با چیزی ظنی که منکر آن کافر نمی‌شود، تبیین کرده‌ایم و این، کار معقولی نیست. 

 

شرایط محدثین در تعامل با احادیث نبوی 

علمای حدیث، در پرتو قرآن و دایره توجیهات راستین و حکیمانه ربّانی شرایطی را برای نقد احادیث وتمییز صحیح از ضعیف در نظر گرفته‌اند که مهمترین آنها عبارتند از: 

1- متن حدیث دارای الفاظ رکیک و فرومایه‌ای نباشد که شایسته گوینده فصیح و بلیغی نیست. 

2- متن حدیث با مسائل بدیهی عقلی مخالف نباشد که به هیچ صورت نتوان آن را تأویل نمود. 

3- متن حدیث با اصول عام اخلاق و حکمت در تعارض نباشد. 

4- متن، با حس و مشاهدات منافی نباشد. 

5- متن با مسائل بدیهی پزشکی در تعارض نباشد. 

6- متن به امر منکری که شرائع از آن بازداشته‌اند، فرا نخواند. 

7- متن، با اصول عقیده در باب صفات باری تعالی و پیامبران در تعارض نباشد. 

8- متن، منافی سنن الهی در جهان و در وجود آدمی، نباشد. 

9- متن، شامل مسایلی نباشد که معمولاً انسانهای عاقل از آن اجتناب می‌ورزند. 

10- متن، با قرآن، سنّت صحیح و اجماع و ضروریات دین منافی نباشد، بگونه‌ای که توجیه و تأویل آن ممکن نباشد. 

11- متن، منافی حقائق تاریخی معروف عصر پیامبر(ص) نباشد. 

12- متن، موافق مذهب راوی نباشد؛ به عبارتی متن روایت، بگونه‌ای نباشد که جانب عقیده منحرف راوی را بگیرد. 

13- راوی در خبری که در حضور جمع عظیمی اتفاق افتاده است، منفرد نباشد. 

14- متن، ناشی از انگیزه خاص راوی نباشد. 

15- متن مشتمل بر پاداش بسیار زیاد در مقابل عمل بسیار کوچک و یا وعده و وعیدی بسیار بزرگ در مقابل عمل ناچیزی نباشد. 

بدین سان علمای حدیث، بر اساس اصول محکمی، به نقد احادیث و تمییز صحیح از ضعیف پرداخته‌اند. بدون تردید این اصول، پایه‌‌های محکمی است که هیچ انسان منصفی نمی‌تواند استحکام آنها را انکار نماید. علاوه بر این علمای حدیث، متن حدیث را پس از دارا بودن شرائط فوق، از نظر اضطراب، علت، شاذ بودن، قلب و ادراج نیز مورد بررسی قرار داده و پس از آن، به صحت یا ضعف آن حکم نموده‌اند. 

نمونه‌‌های بیشماری در کتب حدیث وجود دارد که شاهد این تلاش گسترده است. چناچه جمهور علما در مورد احادیث آحاد، پس از طی مراحل فوق، گفته‌اند که مفید علم ظنی هستند نه یقینی. به خدا سوگند که این شیوه، بیانگر اوج احتیاط در دین خدا و اثبات حقایق علمی می‌باشد. 

 

اصول اساسی در تعامل با سنّت نبوی از نگاه استاد قرضاوی

اصول و ضوابطی که باید در تعامل با سنّت نبوی، از دیدگاه استاد قرضاوی رعایت گردد: 

1) اصل اول: ‌در تعامل با سنّت این است که هر چند سنّت شامل اقوال و افعال و تقریر می‌گردد اما باید توجه داشته باشیم که این سه حالت در یک رتبه نیستند و استدلال به آنها، از یک درحه اعتبار برخوردار نیست. به دو دلیل قول از فعل و تقریر در بیان مسائل شرعی اعم از باورها و کردارها ـ عقاید و احکام ـ قویتر است. 

دلیل اول: ‌اصل در بیان قول است و دلالت قول بر مطلب ذاتی است، در حالی که دلالت فعل به وسیله غیرش است. 

دلیل دوم: ‌دلالت قول بر مطلوب مورد اتفاق بین علماست بر خلاف فعل و تقریر. 

و در نسبت بین فعل و تقریر، فعل مقدم است به دلیل این که: ‌دلالت فعل بر مطلوب قویتر است از دلالت تقریر بر مطلوب. 

احتمالات متعددی در تقریرات پیامبر (ص) وجود دارد؛ به طور مثال احتمال دارد سکوت پیامبر (ص) به این جهت باشد که دستور تحریم انجام آن کار به انجام دهنده نرسیده باشد از این رو یا انجام آن در حق او حرام نمی‌باشد، و یا اینکه پیامبر صلی الله علیه و سلم یک بار او را نهی کرده و می‌داند که اگر برای بار دیگر او را نهی کند فایده ندارد و یا از همان اول احساس کرده که انکار او فایده ندارد و یا ... بنابراین علماء برای صحت استدلال به آن شروطی را ذکر کرده‌اند و این در حالی است که این احتمالات بر افعال پیامبر (ص) وارد نمی‌شود. 

افعال پیامبر (ص) به طور کلی حجت است؛ و تا آن جا که بعضی از علماء ادعا می‌کنند بر این مطلب اجماع شده است. هر چند که چنین ادعایی درست نیست، اما در استدلال به تقریرات پیامبر صلی الله علیه و سلم اختلاف بیشتر است. 

2) اصل دوم: ‌توجه به عربی بودن زبان سنّت

برای فهم صحیح از نصوص شرعی ـ قرآن و سنّت ـ توجه به عربیت نصوص امری ضروری است، زیرا که لغت وسیله‌ایی است برای تعبیر از آنچه که در ضمیر انسان است. آموختن لغت عرب از ضروریات دین است و برای فهم مقاصد کتاب و سنّت و مراد شارع از خطابش دانستن عربی فرض و واجب است. 

از آن جهت که پیامبر (ص) به لغت عربی سخن گفته است و یا آنچه که انجام داده است به زبان عربی برای ما نقل شده است، برای فهم آن چاره‌ایی جز فهم لغت عرب و اسالیب آنان در بیان مقاصدشان نداریم و کسانی که در لغت عرب ـ به معنای عام آن ـ مبتدی باشند، در فهم سنّت نیز مبتدی هستند و کسانی که متوسط باشند در فهم سنّت نیز متوسط خواهد بود. 

با توجه به آنچه گفته شد باید از لفظ معنایی را فهمید که آن معنی نزد عرب در چنین اسلوبی استعمال می‌شود. بنابراین اگر از لفظ معنایی غیر از معنای لغوی، عرفی و یا اصطلاحی فهمیده شود و یا اینکه معنایی غیر از معنای وارده در سیاق فهمیده شود، درست نیست. 

شاطبی برای این مورد آیه: ‌

« یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِی سَبِیلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا .... »

ای کسانی که ایمان آورده‏اید در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا زمانی که بدانید چه می‏گویید و [نیز] در حال جنابت [وارد نماز نشوید] مگر اینکه راهگذر باشید تا غسل کنید .... » (النساء/43)

به عنوان مثال می‌آورد و می‌گوید: ‌اگر از لفظ«سکر» مستی حقیقی یا مستی ناشی از خواب فهمیده شود مقبول است. زیرا که لفظ «سکر» در لغت عرب به هر دو معنی استعمال می‌شود، معنای اول حقیقی است و معنای دوم مجازی است. اما اگر از لفظ «سکر» مستی ناشی از غفلت، ثروت و درستی دنیا فهمیده شود مقبول نیست و همچنین اگر از لفظ «جنابت» در اینجا آلودگی به گناه و از لفظ «اغتسال» توبه فهمیده شود صحیح نیست. برای اینکه عرب این الفاظ را در این معانی در یک چنین اسلوب و موضعی استعمال نمی‌کنند و چنین عاداتی ندارند و قرآن نیز به زبان عربی و بر اساس اسلوب و قواعد زبان عربی نازل شده است. 

از جمله مسائلی که با توجه به عربیت نصوص مطرح است و پژوهشگر در قرآن و سنّت باید آن را در نظر داشته باشد تا در فهم نصوص دچار کج فهمی و تناقض نشود، این است که از تقدیر و حذف حروف و کلمات در نصوص پرهیز کند، مگر آنجایی که عربیت نصوص آن را بپذیرد زیرا ما بر این باوریم که خداوند متعال با کمبود کلمه روبرو نبوده است. برای مثال پیامبر (ص) در قسمتی از سخنش درباره علائم قیامت می‌فرماید: ‌و این که ببینی پا و تن برهنگان، بینوایان و چوپانان گوسفند در برافراشتن کاخ و زیاده‌روی در ساختمان‌سازی به رقابت بپردازند. 

بعضی از محدثین و شارحان حدیث می‌گویند: ‌می‌بینی که فقرا و بی‌چیزان ثروتمند می‌شوند و اوضاع آنان تغییر می‌کند و در ساختن کاخها زیاده‌روی می‌کنند و چون این امر از علائم قیامت می‌باشد آن را مذموم می‌دانند؛ و این در حالی است که لفظ «ثروتمند شدن و تغییر اوضاع آنان» در حدیث نیامده است. و این معنی را به ذهن وارد می‌کند که گویا ثروتمند شدن فقراء اشکال دارد، در حالی که ما می‌دانیم از مقاصد شارع نجات مردم از فقر است. بنابراین ثروتمند شدن فقراء نه تنها اشکالی ندارد بلکه مطابق با مقاصد شریعت است. بنابراین معلوم می‌شود که این برداشت از حدیث درست نیست، بر این اساس باید حدیث را بدون اضافه کردن لفظ فهمید و آن اینکه از علائم قیامت این است که فقراء و برهنگان زیاده‌روی در ساختمان سازی می‌کنند و برداشت صحیح ـ والله اعلم ـ از حدیث این است که: ‌آنان اولویتها را رعایت نمی‌کنند و از قاعده «الأهم فالأهم» دوری می‌کنند. یعنی به جای اینکه وقتی به پولی می‌رسند ضروریات اولیه زندگی را مثل خوراک، پوشاک و ... تهیه کنند، آنها را رها کرده و برای فخر فروشی، چشم هم چشمی و رقابت در آن، دست به برج سازی می‌زنند. و پرواضح است که این تفسیر با مقاصد شریعت منافات ندارد و مفاهیم کلی شرع بر صحت آن دلالت دارد. 

 

اصل سوم: ‌توجه به مقاصد شریعت 

در تعامل و برداشت از احادیث توجه به مقاصد عام و خاص شریعت بسیار حائز اهمیت است؛ زیرا که بهترین راهنما برای فهم نصوص شرعی و تفسیر آنها و معرفت معانی آن، مقاصد شریعت است. برای اینکه الفاظ و عبارات گاهی اوقات معانی متعدد دارند و مدلولات آنها مختلف است و به واسطه مقاصد می‌توان معنایی که مناسب مقصود شارع می‌باشد را معین کرد. لذا در هنگام بیان احکام و برداشت و تفسیر نصوص نباید از اهداف شریعت غافل بود و آنها را مهمل گذاشت. 

از جمله مثالهای برداشت از سنّت بر اساس مقاصد، سخن ابوبکر بن عربی در شرح احادیثی است که از سفر طولانی زن بدون همراهی یکی از محارمش ممانعت می‌کند. ابن عربی پس از اینکه حکمت این نهی را که عبارت از حفظ زن و مصون نگه داشتن او از هرگونه صدمه‌ایی است که به کرامت وی وارد شود یا تجاوزی که به ریختن آبروی وی منجر گردد بیان نموده، می‌گوید: ‌آن گاه که این اصل ثابت شد و علماء علت این حکم را دانستند، حکم کردند که برای زن، مسافرت کردن به همراهی گروهی زیاد که امنیت حاصل شود و افراد ارزشمند و بافضیلتی از مردان باشند ـ هر چند که از محارمش نباشند ـ جایز خواهد بود. 

 

اصل چهارم: ‌توجه به مصادر اقوال و افعال رسول الله (ص)

رسول الله (ص) دارای مقامات و ابعاد مختلف شخصیتی بوده که هر یک از آن مقامات و ابعاد مصدری از مصادر اقوال و افعال است و توجه به شخصیتی که خطاب یا فعل رسول الله (ص) از آن صادر شده است در فهم قرآن و سنّت لازم وضروری است. 

ولی الله دهلوی می‌گوید: ‌« آنچه که از پیامبر (ص)روایت شده و در کتب حدیث تدوین گشته بر دو قسم است. 

الف: ‌آنچه که بر وجه تبلیغ رسالت می‌باشد که در این مورد خداوند می‌فرماید: ‌» .... وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ...»

«... و آنچه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت بازایستید .... » (الحشر/7)

ب: ‌آنچه که از باب تبلیغ رسالت نمی‌باشد که در این مورد رسول الله (ص) می‌فرماید: ‌»إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ، فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِشَیْءٍ مِنْ دِینِکُمْ فَخُذُوا بِهِ، وَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِشَیْءٍ مِنْ دُنْیَاکُمْ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ » (طبرانی، 1404هـ. ق، باب 2، ج4، ص379)

«همانا من انسانی مانند شما هستم، پس اگر در مورد چیزی از دین تان شما را امر کردم پس ان را بگیرید، و هر گاه در مورد چیزی از دنیایتان شما را امر کردم پس من انسانی مانند شما هستم »

ابن عاشور در کتاب«مقاصد الشریعة الإسلامیة» بُعدی از ابعاد شخصیتی پیامبر (ص) را که مبدأ صدور اقوال و افعال ایشان می‌باشد ذکر می‌کند. 

در تعامل با سنّت لازم است بین اقوال و افعال پیامبر(ص) با توجه به شخصیتی که از آن صادر شده است، تفکیک صورت گیرد و عدم تفکیک در فهم سنّت خلل وارد می‌کند. 

در توضیح این مطلب لازم است که گفته شود: ‌پیامبر (ص) انسانی بوده است به مانند سایر انسانها، با این تفاوت که به او وحی می‌شده و مسئولیت رساندن پیام الهی و تبیین و تطبیق آن بر جامعه و عصری که در آن زندگی می‌کند بر عهده ایشان بوده است. پیامبر (ص) از آن جهت که انسان بوده است، عوارض انسانی بر او عارض می‌شده و همان طور که هر انسانی دارای تفکرات، اندیشه‌‌ها، باورها و تجربیاتی است که در طول حیاتش به آن رسیده است، پیامبر(ص) نیز این چنین بوده است. بنابراین افعالی که پیامبر (ص) بر وجه انسان بودن انجام داده و یا اقوالی را که بر اساس تجربیاتش بیان کرده است، بسیار متفاوت است با افعال و اقوالی که بر وجه رسالت و تبیین کلام الهی بیان داشته است. در اولی امکان مخالفت با آن و عدول به سوی آنچه مناسب تر است وجود دارد. اما در دومی چاره‌ایی جز امتثال و اطاعت وجود ندارد و این مطلب به وضوح از سخنان حباب بن منذر در غزوه بدر فهمیده می‌شود. همچنین در مقام تطبیق احکام الهی بر جامعه و عصر، از آن جهت که جامعه‌ی آن زمان مکه و مدینه با جامعه‌ی امروز از حیث فرهنگ، اقتصاد، تکنولوژی و ... بسیار متفاوت است، چه بسا تطبیقات رسول الله(ص) با مقتضیات آن زمان، قابل انطباق و اجرا در عصر حاضر و جامعه کنونی نباشد و اگر ما تطبیقات آن حضرت (ص) را به مانند پیام الهی و تبیین آن بدانیم و آن را به مانند پیام الهی واجب الاجرا تصور کنیم، دچار حرج ذهنی شدید می‌شویم که حتی خودمان را عقلاً نمی‌توانیم قانع کنیم و برای نجات از این تناقض چاره‌ایی جز متوسل شدن به اینکه پیامبر(ص) گفته و باید اطاعت کنیم پیش روی خود نمی‌یابیم. 

البته در مواجهه با سنّت، ضوابط و نکات دیگری نیز مثل توجه به فرهنگ، آداب و رسوم و عرف حاکم بر جامعه عرب آن زمان لازم است، چرا که تصرفات پیامبر (ص) مطابق با عرف جامعه و باورهای آنان ـ تا جایی که مخالف با شرع نبوده است ـ صورت می‌گرفت، اما جهت پرهیز از اطاله کلام به همین اندازه اکتفا می‌گردد. 

 

آفات و آسیب‌شناسی فهم صحیح سنّت نبوی

استاد قرضاوی به استناد حدیث نبوی سه آفت اساسی را برای فهم سنّت نبوی مطرح میکند که ضرورت دارد جهت داشتن فهمی صحیح از احادیث و سنّت نبوی باید از آنها حذر کرد: 

« پیامبر اکرم(ص)در روایتی ارشاد فرمودند که علم نبوت و میراث رسالت الهی را باید از تعرض سه گروه: غلات، مبطلین و جُهَّال محفوظ داشت. 

این حدیث را ابن قیم، به خاطر تعدد روایتهای آن، صحت آن را تقویت نموده است

«یَحمِلُ هَذَا العِلمَ مِن کُلِّ خَلفٍ عُدُولُهُ، تَحرِیفَ الغَالِینَ، وَ انِحَالَ المُبطِلِینَ، وَ تأویل الجَاهِلِینَ» (بیهقی، 1414هـ. ق،، ج10، ص 209؛ ابن قیم الجوزیة، بی تا، ج1، صص164-163)

« این علم و یا میراث نبوت را از هر بازماندگان افراد خوب و عادل آنها به ارث می‌برند که تأویلات و یا تفسیرهای مبنی بر جهل، برچسپ‌‌های باطل پرستان، وتحریف وتجاوزهای افراطیان را از آن دور می‌سازند. »

 

الف) تحریف اهل غلوّ

منظور تحریفی است که توسط افراد مشکل پسند و افراطی در فهم و عمل به دین ایجاد می‌گردد و سبب انحراف از ویژگی‌‌های اعتدال، گذشت، و آسانی می‌شود، اعتدالی که امتیاز دین اسلام محسوب شده و گذشتی که صفت ممتاز امت مسلمان است و سادگی که از مشخصات تمام تکالیف این شریعت است. 

غلو و زیاده‌روی همان پدیده‌ی منفوری است که گروهی از اهل کتاب را به سبب افراطی که در مسائل اعتقادی و عبادی و رفتاری داشتند، به هلاکت رساند. خداوند در این باره چنین می‌فرماید: 

« قُلْ یا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا کَثِیرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ»

« بگو ای اهل کتاب در دین خود بناحق گزافه‏گویی نکنید و از پی هوسهای گروهی که پیش از این گمراه گشتند و بسیاری [از مردم] را گمراه کردند و [خود] از راه راست منحرف شدند نروید. » (المائدة/77)

ابن عباس از پیامبر(ص)روایت می‌کند: «أیِّاکُم وَ الغِلُوَّ فِی الدِّینِ، فَإنَّمَا هَلَکَ مَن کَانَ قَبلَکُم بِالُغُوِ فِی الدِّینِ»(الآلبانی، 1408هـ. ق،، ح2680)

معنی: «از افراط در دین بپرهیزید، که پیشینیان شما به سبب غلو در دین هلاک شدند. »

ابن مسعود از رسول اکرم (ص) روایت می‌کند: «هَلَکَ المُتَنَطِعُونَ قَالَهَا ثَلاثاً»

پیامبر خدا(ص)سه مرتبه فرمود: «افراد مشکل پسند و افراطی هلاک شدند. » (مسلم، 2005م، ح2670)

ب) جعل یاوه گویان

اهل باطل سعی می‌کنند از راه جعل حدیث چیزی را به برنامه‌ی پیامبر(ص) بیفزایند که حدیث پیامبر(ص)از آن مبرا است و بدعتهایی را بدان نسبت می‌دهند که طبیعت و سرشت و عقیده و شریعت و اصول و فروع دین، آن را رد می‌کند و از آن بیزاری می‌جوید. وقتی دشمنان از تحریف قرآن عاجز شدند، که قرآن محفوظ در سینه‌‌ها و مسطور در مصاحف و جاری بر زبانها امکان چنین چیزی را از آنها سلب نمود، و به گمان باطل خود، دست بردن زدن در سنّت مبادرت کردند و رسم و آیین‌‌های نادرست و بدعتهای ناسازگار با طبیعت این دین را به سنّت نبوی افزودند، به خیال خام آنها گفتن: «قال رسول الله» آن هم بدون هیچ اسناد و سندی کار ساده‌ای بود، غافل از این که عقیده و شریعت اسلامی چنینی بدعنهایی را نمی‌پذیرد و اصول و فروع اسلام از چنین نوآوریهایی بیزار است. 

ولی مردان بی‌باک امت اسلامی‌، و حافظین سنّت، راههای جعل و تحریف را مسدود کردند زیرا هیچ حدیثی را بدون سند نپذیرفتند، و هیچ سندی را قبول نکردند مگر آن که راویان آن را یکی یکی شناختند و حالات آنها را از تولد تا وفات بررسی کردند، و به پاسخ این سؤالات در مورد یکایک راویان رسیدند: در کدام حلقه‌ی درس بوده است؟ استادان او چه کسانی بوده‌اند؟ مصاحب و همنشینان او کدامند؟ شاگردانش چه کسانی بوده‌اند؟ تا چه اندازه با راویان مورد اعنماد و مشهور همراه بوده است؟ امانتداری و تقوای او چگونه بوده است؟ قدرت حافظه و ضبط و نگهداری او چقدر بود؟ و چه تعداد احادیث غریب (حدیث غریب، به حدیثی گفته می‌شود که یک راوی داشته باشد یعنی در همه‌ی طبقات سند یک نفر و یا در بعضی از آنها یک نفر باشد. ) از او نقل شده است؟ از این رو گفته‌اند: اسناد جزء دین است و اگر سند روایت نباشد هر کس هر چه دلش می‌خواست می‌گفت. و طالب علم بدون سند را چون هیزم‌کش شب دانسته‌اند، که هر چیزی را بنام هیزم جمع می‌کند. 

محدثین فقط حدیث با سندِ متصل را پذیرفتن یعنی حدیثی که راویان آن از ابتدا تا انتها از افراد ثقه، عادل، و با حافظه، و ضابط باشد و در متن سند آن فاصله‌ای نباسد و از هر نوع عیب و نقص مبرا باشند. این دقت علمی در مراعات کردن شروط و قیود اسناد از ویژگی‌‌های امت اسلامی است و مسلمانان در وضع این روش نقد و بررسی، گوی سبقت را از دیگران ربوده‌اند، چنان که تمدن معاصر، اخیراً علم تاریخ و روش علمی تجزیه و تحلیل حوادث تاریخی را شناخته است. 

 

ج) تأویل جاهلان

تفسیر و تأویل نادرست باعث می‌شود حقیقت اسلام مسخ شود و پیامهای دینی از مواضع اصلی و اهدافشان دور می‌افتد و پیکر تفکر اسلامی ناقص معرفی شود، و احکام و تعالیم اصیل دینی از متن دین خارج شده و تقدیم و تأخیر مطالب مراعات نگرد و با اسلام همان رفتار اهل باطل روا داشته شود، و مسایل غیر دینی را به نام دین به خورد مردم دهند. 

این بد فهمی و تفسیر ناشایست از دین، تهدیدی است که افراد نا آشنا و جاهل، در حق دین روا می‌دارند، همان کسانی که روح اسلام را درک نکرده، و چشم و دل آنها را از دیدن حقایق دینی کور بوده و نور علم واقعی، دلهایشان را روشن نساخته است، و در نتیجه گرفتار کج فهمی، و اعراض از محکمات، و اتباع متشابهات، و فتنه جویی، و پیروی از هوی و هوس گمراه کننده، و تأویل نادرست شده‌اند. 

این همان تأویل جاهلان است، اگر چه از افرادی ملبس به لباس علما و متظاهر به القاب حکما سرزند. به منظور پرهیز و باز داشتن خود و دیگران از چنین پدیده‌ای ضرورت دارد که نسبت به آن آگاهی کافی و لازم وجود داشته باشد، و اصول و قواعدی برای مبارزه با آن وضع شود، در حقیقت همین تأویل نادرست سبب هلاکت بسیاری از مذاهب جدا شده از امت، دور افتاده از عقیده و شریعت اسلامی‌، و منحرف از صراط مستقیم شده است. 

اما ابن قیم در کتاب «الروح» در ضرورت فهم صحیحِ سنّت رسول الله(ص)مطالب ارزشمندی ذکر کرده و می‌گوید: باید مراد و منظور رسول خدا را بدون هیچ گونه افراط و تفریط درک کرد، و کلام مبارکش را به معانی دور تعبیر نکنیم، و در فهم آنچه به منظور هدایت بیان شده کوتاهی نشود ... بد فهمی سنّت ریشه‌ی هر بدعت و گمراهی پدید آمده در اسلام است و بلکه هر خطا و لغزش در زمینه اصول و فروع ذر گرو همین کج فهمی‌هاست، به ویژه اگر سوء نیت را به آن اضافه کنیم ممکن است عالمی‌، حتی با داشتن حسن نیت گرفتار بد فهمی ‌شود، اما مقلدش با سوء نیت از وی پیروی کند. پس وای به حال دین و پیروان آن! پناه برخدا. 

و آیا چیزی جز بد فهمی نسبت به گفته‌‌های خدا و پیامبر(ص)سبب انحراف قدریه و مرجئه و خوارج و معتزله و جهمیه و دیگر طوایف بدعتگرا شده است؟ 

و در نتیجه‌ی همین بد فهمی‌ها و کج اندیشی‌‌ها، دین، امروزه به این وضعیت اسفبار دچار شده است و آنجه را که اصحاب و پیروان آنها از خدا و پیامبر خدا (ص) فهمیدند، رها شده است و توجهی بدان نمی‌شود. و این گروه‌‌ها نیم‌نگاهی هم بدان نمی‌کنند ... کار به جایی رسیده است که گاهی انسان کتابی را از اول تا آخر مطالعه می‌کند لی در هیچ حا نمی‌بیند که نویسنده منظور خدا و پیامبر(ص)را آنگونه که شایسته است، فهمیده باشد. و این حقیقت را کسی در می‌یابد که پس از درک نظر مردم، آن را، بر حدیث پیامبر خدا(ص) عرضه کند(و آنچه را که با احادیث مطابقت داشت، بپذیرد) ولی کسی که برعکس کار کند، یعنی: احادیث پیامبر(ص) را با عقیده و نظر شخصی خود سازگار و هماهنگ سازد و عقیده‌ی خود را از راه تقلید کور کورانه از کسانی که نسبت به آنها حسن ظن دارد، فراگرفته باشد، قابل اعتنا نسیت، چنین شخصی را رها کن چون سخن با او هیچ نفعی در بر ندارد و خدایی را سپاس کن که تو را از درد و مرض او مصون داشته است. » (قرضاوی، 1414هـ. ق، صص98-95)

یکی دیگر از اسباب اشتباه و سردرگمی در فقه سیاسی و افت در شناخت سنّت نبوی، اشتباه و خلط در استدلال به سیره و سنّت نبوی می‌باشد. 

سنّت که یکی از مصادر تشریع در اسلام بوده و در همگامی با قرآن، متون آنرا توجیه می‌نماید. پس اصل و اساس همان قرآن بوده و سنّت بیان و تفسیری تطبیقی قرآن می‌باشد. 

لکن اشتباهی که بعضی در آن واقع‌اند، این است که سیرت نبوی را در جایگاه سنّت نبوی قرار داده و همچون قرآن و سنّت بر وقایع سیرت نبوی نیز استدلال نموده و آنرا ملزم می‌دانند. 

در حالیکه سیره و یا زندگی نامه پیامبر (ص) مرادف و هم معنای سنّت نبوی نمی‌باشد. چه خیلی از وقایع سیره چنین اند که در تشریع داخل نبوده و احکام شرعی از آن استخراج نمی‌‌گردد. به همین علت است که علمای اصول فقه سیرت را در تعریف سنّت داخل ندانسته بلکه سنّت را اینطور تعریف می‌نمایند: 

(هر فعل و یا عمل و سکوت در مقابل عملی از صحابه که از نبی کریم (ص) صادر شده باشد عبارت از سنّت می‌باشد) که درین تعریف سیره شامل نمی‌باشد. 

مگر محدثین و یا علمای حدیث بر قول و فعل و تقریر پیامبر (ص) و اوصاف خلقی (صفات جسمانی) و أوصاف اخلاقی و سیره ایشان را نیز اضافه می‌نمایند. زیرا علمای حدیث هر آنچه را که به نبی کریم (ص) ارتباطی داشته باشد جمع و مطالعه می‌‌نمایند چه به تشریع و احکام شرعی ارتباطی داشته باشد و یا نه. 

چنانچه در حیات ایشان وقایع قبل از بعثت مانند ولادت، شیر خوارگی، طفولیت، جوانی و ازدواج شان را نیز نقل می‌‌نمایند، صفات جسمانی ایشان را روایت نموده و در صفات اخلاقی ایشان نیز تعمق می‌‌نماید و هر واقعه‌ی که به حیات و یا وفات ایشان متعلق باشد ذکر می‌‌نمایند. 

 

استدلال نادرست از سیره نبوی

بعضی از جریان‌‌های اسلامی، وقایع سیرت نبوی را دلیل مطلق برای احکام شرعی دانسته و آنرا برای همه مسلمانان الزام آور می‌دانند. 

در اینجا، دو نکته حائز اهمیت است که باید مورد توجه واقع شود: 

اولا: ‌اینکه در سیره نبوی روایت خیلی از وقایع و حوادث سند متصل و صحیح ندارد. زیرا علماء در روایت وقایع سیره آسانگیری و تساهل می‌نمودند که بر خلاف آن در روایت احادیث مربوط به احکام شرعی و حلال و حرام چنین نبوده بلکه به سختی مواظب صحت و اتصال روایت می‌بودند. 

ثانیاً: ‌اینکه سیره عموما بعد عملی زندگی پیامبر(ص)را نمایان می‌سازد که می‌توان گفت بخش غالب سنّت فعلی را تشکیل می‌دهد. 

و این درحالیست که فعل و یا انجام کاری توسط پیامبر (ص) بر وجوب و لزوم آن فعل بذات خود دلالت نمی‌کند. بلکه فقط بر جواز و اباحت آن عمل دلالت دارد. لذا به دلیل دیگری علاوه بر آن ضرورت است تا وجوب فعل خاصی را ثابت نماید. 

این درست است که ما باید از سنّت و طریقه پیامبر (ص) اتباع و پیروی نماییم چنانچه در آیت شریف وارد شده است: 

« لقَدْ کَانَ لَکُمْ فِى رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللهَ کَثِیرًا} 

« سرمشق و الگوى زیبائى در (شیوه پندار، گفتار و کردار) پیامبر خدا براى شما است. براى کسانى که امید به الله داشته، و جویاى قیامت باشند، و الله متعال را بسیار یاد کنند. ‏» (الأحزاب/21)

لکن آیه کریمه بر مستحب بودن تقلید و اقتداء دلالت دارد نه بر وجوب آن. 

به این صورت که الگو گیری از سیره پیامبر (ص) در اخلاق، ارزش‌‌ها و نگرش‌‌های عام می‌باشد نه در مواقع و مواقف تفصیلی. پس ضرور و واجب نیست تا دعوت را سری و مخفیانه آغاز نماییم درحالیکه دعوت علنی میسر بوده و اجازه داشته باشد. همچنان اگر در وطن خودمان مطمئن بوده و امکانیت تبلیغ و دعوت دین فراهم باشد، لازم نیست تا بخاطر اقتداء به رسول الله (ص) مانند ایشان هجرت نماییم. 

به همین سبب بود که بعد از فتح مکه هجرت از مکه بسوی مدینه بر فرضیت خود باقی نماند چنانچه قبل از فتح مکه هجرت بسوی مدینه بر هر مسلمان فرض بود. چنانچه رسول الله (ص) می‌فرمایند: 

« لَا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْحِ وَلَکِنْ جِهَادٌ وَنِیَّةٌ , وَإِذَا اسْتُنْفِرْتُمْ فَانْفِرُوا » (طحاوی، 1415هـ. ق، ج7، ص30؛طبرانی، 1404هـ. ق، باب 3، ج9، ص219)

« بعد از فتح مکه هجرتی (بسوی مدینه فرض) نیست. بلکه جهاد است و نیت آن. پس هر گاهی که بسوی جهاد خوانده شدید همه برای آن برآیید. »

دیگر ضرورتی نیست تا ما برای پیشبرد دعوت از بعضی جوانب و صاحبان قوت و قدرت کمک بطلبیم، چنانچه رسول الله (ص) بعد از واقعه طائف از سران دو قبیله اوس و خزرج طلب کمک نمودند و قبیله‌‌های اوس و خزرج به ندای ایشان لبیک گفته و به کمک ایشان شتافتند. زیرا طلب کمک به این شکل در عصر حاضر کارآیی نداشته و مفید فایده نخواهد بود. 

همچنین دیگر ضرورتی ندارد که تا سیزده سال کامل را برای ترسیخ عقیده گذرانده تخم آنرا بکاریم و مردم را بسوی آن دعوت نماییم. زیرا ما میان مسلمانانی زندگی می‌نماییم که به الله و رسولش ایمان داشته و به این همه مدت طولانی برای فراگرفتن عقیده اسلامی نیاز ندارند. 

اگر امروز و در عصر حاضر بر مسایلی چون عدالت اجتماعی، اصل شورا و مشورت، آزادی، قدس، مسجد اقصی، و جهاد بر ضد دشمنان امت تمرکز و ترکیز نماییم، هرگز مخالف رهنمایی و خط مشی پیامبر اکرم (ص) نخواهد بود. چنانچه ایشان به همچون مسایلی جز در دور مدنی نپرداخته‌اند. زیرا پیامبر (ص) در جامعه جاهلی زندگی داشته که برای خدا قائل به شرک بوده و رسالت ایشان را تکذیب می‌نمودند. لذا قضیه توحید و رسالت برایشان دارای اولویت بوده و همه امور در مدار این دو نقطه می‌چرخید. 

بر خلاف جامعه امروزی ما که به الله ایمان داشته او را پروردگار خود می‌پندارند و اسلام را دین برحق و محمد(ص) را فرستاده بر حق خدا می‌دانند در حالیکه انحراف از دین الله و معصیت اوامر خداوند در میانشان موج می‌زند. 

بنابراین از دیدگاه استاد قرضاوی کسی که قصد تحقیق و فهم صحیح و استفاده از سنّت اصیل را به دور از آفات سه گانه: ‌تحریف اهل غلو و تأویل جاهلان و جعل یاوه گویان، و آفت مذکور را دارد، باید اصول اساسی زیر را نیز سر لوحه کارش قرار دهد: 

اولاً: ‌طبق موازین علمی‌ و دقیق حدیث شناسی از ثبوت و صحت هر حدیث، مطمئن شود. منظور موازینی است که برای تشخیص صحت یا سُقم سند و متن سنّت قولی و فعلی و تقریری پیامبر توسط محدثین وضع شده است. 

در این مقام، محقق از مراجعه به خبرگان و صاحب نظران این فن بی نیاز نیست چرا که آنها عمر خود را در راه تحصیل، تجزیه و تحلیل و تفکیک حدیث صحیح از سقیم و مقبول از مردود سپری کرده‌اند. 

« ... . وَلَا ینَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ » « ... . و [هیچ کس] چون [خدای] آگاه تو را خبردار نمی‏کند » (فاطر/14)

پیشوایان حدیث، علمی دارای اصول و قواعد ثابت و فروع فراوان را به نام اصول حدیث تدوین کرده‌اند که برای آنها به منزله علم اصول فقه برای فقیه است و در واقع مجموعه‌ای از علوم است که علامه ابن صلاح آنها را تا 65 نوع دانسته است و بعد از او سیوطی بر این تعداد افزوده و در کتاب (تدریب الراوی علی تقریب النووی) آنها را 93 نوع شمرده است. 

ثانیاً: ‌برای فهم صحیح احادیث پیامبر، دلالت لغت، و سیاق و سبب ورود و بیان حدیث را در نظر بگیرد و در عین حال متوجه نصوص قرآنی وا حادیث دیگر ومبادی عمومی ومقاصد کلّی اسلام باشد و بین احادیث و سخنان پیامبر که به منظور تبلیغ رسالت و غیر آن بیان شده، تمییز و فرق قایل باشد به عبارت دیگر«سنّت تشریعی» را از « غیر تشریعی» تمییز دهد. سنّت تشریعی دارای صفت عموم و دوام است در حالی که سنّت غیر تشریعی، صفت خصوص ویا موقت دارد. یکی از بد‌ترین آفات درفهم سنّت، خلط وآمیخته کردن این دو نوع سنّت با یکدیگر است. 

ثالثاً: ‌یقین حاصل کند که این حدیث با قوی تر از خودش معارض و مخالف نیست یعنی خلاف آیه قرآن، یا احادیث فراوان دیگر، یا حدیث صحیح نمی‌باشد و با اصول قطعی و حکمت تشریع ومقاصد کلی شریعت و روح دین که حالت قطعی به خود گرفته است، موافق است زیرا این ضوابط از یک یا دو آیه و حدیث استنباط نشده‌اند بلکه محصول مجموعه‌ای از آیات و احادیث واحکام است که انسان با انضمام آنها به یکدیگر در ثبوت آنها به جزم و یقین می‌رسد. (قرضاوی، 1423هـ. ق، ص33-34)

راهکار‌‌های استاد در زمینه تعامل نوین با سنّت نبوی

استاد قرضاوی راهکارهای زیر را جهت داشتن فهمی صحیح از سنّت نبوی وداشتن تعاملی روشمند برای استفاده بهینه از آن در راستای تأمین سعادت دنیا و آخرت امت اسلامی پیشنهاد و مطرح می‌کند: 

الف) سنّت نیازمند تدوین یک دایره المعارف است که: ‌شامل رجال حدیث، در برگیرنده تمام راویان و همه مطالب وارده در وصف وتعریف، یا توثیق وتضعیف روات، وحتی جاعلین حدیث و کذابین باشد. 

ب) همچنین تدوین دایره المعارف دیگری که در بردارنده تمام متون احادیث با اسانید و طرق مختلف آنها، وجامع تمام روایات سنّت و هر آنچه منتسب به سنّت و سیرت آن حضرت باشد، که در تدوین وتنظیم این مورد، باید ازتمام مراجع ممکن، و مصادر چاپی و خطی قدیمی وجدید بهره جست. 

ج) این دو دایره المعارف زمینه ساز تألیف دایره المعارف سومی است که در واقع هدف مطلوب ما در ورای این خدمت بزرگ فرهنگی است. دایره المعارفی از احادیث صحیح و حسن وبرگزیده و منتخب از قاموس جامع اولی موافق با معیارهای دقیق علمی که توسط صاحب نظران نکته سنج وناقدین ممتاز گذشته وضع شده است و مورد تأیید و تقریر اهل نظر و متخصصین مسلمان دنیای معاصر نیز باشد. 

ایشان معتقدند که ضرورت دارد که این قاموس برگزیده به صورت جدید و کامل باب بندی گردد و فهرست نوین جامعی برای آن تهیه شودکه تمام علوم دینی وانسانی و اجتماعی و سایر علوم مورد اشاره سنّت را شامل باشد تا به روش علمی و دقیق در فرصتهای مقتضی مورد استفاده تشنگان حقیقت قرار گیرد. در راستای انجام این رسالت بزرگ فرهنگی، باید از تمام دانشی که خداوند در این عصر به انسان عطا نموده است، بهره جست و از ادوات وتجهیزات تکامل یافته وبخصوص از رایانه- وبه قول یکی از برادران: ‌حافظ عصر ما – استفاده نمود که این ابزار اگردرست و صحیح به خدمت گرفته شود توانا تر از هرشیخ الحدیث و حافظی است وقادر به انجام خدمات علمی بزرگ، دقیق ومتنوعی است که گذشتگان از انجام مشابه آن عاجز وحتی به فکرآنها هم خطور نکرده است. 

همچنین سنّت نیازبه شروح و تفاسیر جدیدی دارد که حقایق را به روشنی بیان دارند و غوامض ومشکلات این بحث را رفع کنند و تکلیف تصحیح مفاهیم و ردّ شبهات و اباطیل را به انجام رسانند، این تفاسیر باید به زبان مردم ومنطق نسل حاضر تدوین گردد تا به نحو احسن از عهده تبیین وبیان حقایق برای مردم برآید. » (قرضاوی، یوسف، 1423هـ. ق، ص183-184)

 

 

نتیجه گیری

• سنّت نبوی در حقیقت دومین مصدر و مرجع معصوم در طریق هدایت مسلمین است و منبعی است که بعد از کتاب خدادر زمینه تشریع و قضا و فقه، در عرصه دعوت و تربیت، روشنگرراه هدایت است. 

• استاد با مطالعه و بررسی روش شناختی فهم سنّت، در آثارشان درصدد تدوین ضوابطی دقیق برای تعامل روشمند و مواجهه با سنّت نبوی است. 

• به نظر استاد هر پژوهشگر عرصه سنّت نبوی، باید«سنّت تشریعی» را از « غیر تشریعی» تمییز دهد. سنّت تشریعی دارای صفت عموم و دوام است در حالی که سنّت غیر تشریعی، صفت خصوص ویا موقت دارد. یکی از بد‌ترین آفات درفهم سنّت، خلط وآمیخته کردن این دو نوع سنّت با یکدیگر است. 

• به نظر استاد برخورد معرفت شناسانه و روشمند با سنّت نبوی در ایجاد گرایش عقلانی و اصلاح سیرت مسلمانان، ودر نهایت تدوین منظومه‌ی معرفتی و فرهنگی امت نقش اساسی دارد. 

• به نظر استاد باید از روشهای سودمند علمی در راستای معرفی سنّت به مثابه مرجعی برای شناخت انسان و جامعه و پدیده‌‌های مربوط به آنها بهره گرفت. 

• به نظر استاد در حوزه شناخت سنّت، نباید تنها صرفا به کارایی آن در عرصه و حوزه مسایل فقهی توجه کرد بلکه باید نگاهی جامع تر ورا گیرتر به امر سنّت نبوی جهت کشف کارایی آن در تمامی عرصه‌‌های حیات مؤمنانه انسان مؤمن داشت. 

• استاد با تشویق و تر غیب به کار دقیق در زمینه بررسی متون احادیث و وضع روش علمی برای بررسی و تحلیل متن و ارتباط بین احادیث و زمان و مکان و واقعیتهای موجود در عصر حاضر را آشکار می‌سازد. 

• نهایتاً استاد با نگاهی درون دینی، به نقد و بررسی برخی از اسلوبهای رایج در سنّت پژوهی پرداخته و با تکیه برآرای سلف صالح و در عین حال دیدگاهی تجدد گرایانه و برخوردار از تسامح و تساهل دینی، نادرستی برداشتهای سطحی از سنّت را آشکار می‌سازد. 

• فهم ودرک سایر علوم ومعارف اسلامی مانند تفسیر، عقاید، فقه، واصول فقه بدون شناخت ومعرفت سنّت ویا حدیث امکان پذیر نمی‌باشد، وهرعالم مفسر، متکلم، فقیه ویا اصولی اگر در مورد سنّت، انواع ومشخصات آن آگاهی کامل نداشته باشد، بسیار زود مرتکب خطا واشتباه گردیده، دیگران را هم در خطا افگنده، و از مسیر سالم منحرف می‌گردد. و این نکته جایگاه حدیث ویا سنّت را در دین اسلام مشخص و ممتاز می‌سازد. 

« خدایا چنان کن سرانجام کار که تو خشنود باشی و ما رستگار»

و الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا و مولانا محمد و علی آله و صحبه و سلم. 

 

 

فهرست منابع ومآخذ

 

1) الآلبانی، محمدناصرالدین، صحیح الجامع الصغیر و زیادته، بیروت، الکتب الاسلامی، الطبعۀ الثالثۀ، 1408ه‍ـ. ق- 1988 م. 

2) إبن حبّان، صحیح ابن حبان، تحقیق شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسه الرساله، الطبعۀ الثانیۀ، 1414هـ. ق-1993م. 

3) ابن حزم، علی بن أحمد، الإحکام فی أصول الأحکام، تحقیق: أحمد محمد شاکر، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعۀ الأولی، 1405هـ. ق - 1985 م. 

4) ابن حنبل الشیبانی، أحمدبن محمّد، مسندأحمد، تحقیق: عبداللَّه محمّد الدرویش، بیروت، دارالفکر، الطبعة الثانیة، 1414هـ. ق-1994م. 

5) ابن رجب، عبدالرحمن بن شهاب بن احمد، جامع العلوم و الحکم، تحقیق شعیب الأرناؤوط، مؤسسه الرساله، الطبعۀ السادسۀ، 1415 ه‍ـ. ق- 1995م. 

6) ابن منظور، أبی الفضل جمال الدین محمّد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، الطبعة الاُولى 1410 ه. ق. 

7) بخاری، أبی عبد الله، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، تحقیق: ‌مصطفى دیب البغا، بیروت، دار ابن کثیر، الطبعة الرابعة، 1410هـ. ق. 

8) بغوی، حسین بن محمد، شرح السنة، تحقیق: ‌زهیرالشاویش و شعیب الأرنؤوط، بیروت، المکتب الإسلامی، الطبعۀ الثانیۀ، 1403 ه‍ـ. ق- 1983م. 

9) بیهقی، أبی بکر أحمد بن الحسین بن علی، السنن الکبرى، تحقیق: محمّدعبدالقادرعطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاُولى 1414هـ. ق-1994م. 

10) بیهقی، أحمد بن الحسین بن علی، معرفۀ السنن و الأثار، تحقیق: ‌سید احمد صقر، قاهرۀ، طبع المجلس الأعلی للشؤون الإسلامیّۀ، بی تا. 

11) بیهقی، أحمد بن الحسین بن علی، شعب الإیمان، تحقیق: أبوهاجر محمّد السعید ابن بسیونی زغلول، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاُولى، 1410 هـ. ق. 

12) ترمذی، محمّد بن عیسی؛ سنن الترمذی؛ بیروت، دارالمعرفة، 1423هـ. . ق - 2002م. 

13) تویجری، محمدبن عبدالله، الرد القویم علی المجرم الأثیم، عربستان، چاپ الرئاسه العامه لإدارات البحوث العلمیه والإفتاء، الطبعة الاُولى، 1403هـ. ق. 

14) التیمی الأصبهانی، إسماعیل بن محمد، الحجة فی بیان المحجة وشرح عقیدة أهل السنة، المحقق: ‌محمد بن ربیع بن هادی عمیر المدخلی، السعودیة / الریاض، دار الرایة، الطبعةالثانیة، 1419هـ. ق- 1999م. 

15) حاکم النیشابوری، أبی عبداللَّه محمّد بن عبداللَّه، المستدرک على الصحیحین، تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیّة، الطبعة الاُولى، 1411هـ. ق-1990م. 

16) زیدان، عبدالکریم، الوجیز فی اصول الفقه، تهران، نشر احسان، 1377هـ. ش. 

17) شافعی، محمد بن إدریس، الرسالة، تحقیق: أحمد محمد شاکر، بیروت، دار الفکر، 1309 ه‍. ق. 

18) شوکانی، أبی علی محمد بن علی، إرشاد الفحول إلی تحقیق الحق من علم الأصول، تحقیق: دکتر شعبانی محمد إسماعیل، قاهرۀ، دارالکتب، بی تا. 

19) طبرانی، أبی القاسم سلیمان بن أحمد اللخمی، المعجم الکبیر، تحقیق: ‌حمدی عبدالمجید السلفی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعة الثانیة 1404 ه. ق. 

20) طحاوی، أبو جعفر أحمد بن محمد، شرح مشکل الآثار، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسۀ الرسالۀ، الطبعۀ الأولی، 1415هـ -1994م. 

21) طحاوی، أبو جعفر أحمد بن محمد، شرح معانی الآثار، حققه وقدم له: (محمد زهری النجار ....، بی جا، عالم الکتب، الطبعة: ‌الأولى - 1414 هـ. ق- 1994 م. 

22) عبدالباقی، محمد فؤاد بن صالح، اللؤلؤ والمرجان فیما اتفق علیه الشیخان، القاهرۀ، دارالحدیث، 1407 هـ - 1986م. 

23) فیروزآبادی، أبی طاهر مجدالدین محمّد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاُولى، 1403 ه. ق. 

24) قرضاوی، یوسف، المدخل لدراسۀ السنۀ النبویۀ، بیروت، مؤسسۀالرسالۀ، الطبعۀالثانیۀ، 1414هـ-1993م. 

25) قرضاوی، یوسف، کیف نتعامل مع السنّۀالنبویّـۀ، القاهرۀ، دارالشروق، الطبعۀ الثانیۀ، 1423هـ-2002م. 

26) قرضاوی، یوسف، السنة مصدر للمعرفة و الحضارة، قاهرۀ، دارالشروق، الطبعۀ الأولی، 1417ه‍ـ. ق ـ 1997م. 

27) قرضاوی، یوسف، المنتقى من کتاب الترغیب والترهیب للمنذری، القاهرة، دار التوزیع والنشر الاسلامیة، 2001م. 

28) قرطبی، ابی عبدالله محمد بن احمد الانصاری، تفسیرالقرطبی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1965 م. 

29) محمد شاهین، مروان، تیسیراللطیف الخبیر فی علوم حدیث البشیرالنذیر، طنطا، مکتب فوزی الشیمی للطباعی، بی تا. 

30) مسلم بن الحجاج القشیری، أبی الحسین، صحیح مسلم، حققه ورقم أحادیثه: ‌عبد الباقی، محمد فؤاد، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 2005م. 

31) مسلم بن الحجاج القشیری، أبی الحسین، صحیح مسلم مع المنهاج شرح مسلم نووی، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، و...، قاهرۀ، دارالحدیث، الطبعۀ الأولی، 1415هـ. ق- 1994 م. 

32) نسائی، أحمد بن علی، سنن النسائی، تحقیق: استادعبدالفتاح أبوغده، بیروت، دار البشائر الإسلامیه، الطبعۀ الثانیۀ، 1406ه‍ـ. ق- 1986م. 

33) هیثمی، حافظ علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعۀ الثالثۀ، 1402هـ. ق- 1982م. 

 

 

ب) منابـع فارسی

1) قرآن کریم، ترجمه: ‌مخمد مهدی فولادوند، تهران، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، چاپ اول، 1421هـ. ق ـ 1373ه. ش. 

2) قرضاوی، یوسف، دیدگاه‌‌های فقهی معاصرج4، ترجمه: دکتر احمد نعمتی، نشراحسان، 1389هـ. ش. 

3) قرضاوی، یوسف، سنّت و بدعت، مترجم: ‌محمد ابراهیم ساعدی رودی، تایباد، انتشارات سنّت، چاپ اول، 1381هـ. ش.